مرا به خیر تو امیدی نیست!!! شر مرسان!! باید خودم را ببرم خانه...... !
هر دو شکستیـــــم، تو قلبـــــم را ، من غــــرورم را
تو با دیــــگری ، من با ســــازهای تو تــــــو با من ، من با ســــــر نوشتم هر دو پـــی بردیم پ.ن:حال این روز هایم را در روز های اخر خرداد پنهان میکنم!! اخ جون بعدش تابستون!! خلاصی حداقل 3 ماه.... اوایل کوچک بود. یعنی من این طور فکر میکردم. اما بعد بزرگ و بزرگ تر شد. ان قدر که دیگر نمی شد ان را در غزلی یا قصه ای یا حتی دلی حبس کرد حجمش اش بزرگتر از دل شد و من همیشه از چیز هایی که حجمش شان بزرگتر از دل شود،می ترسم. از چیز هایی که برای نگاه کردنشان (بس که بزرگ اند)باید فاصله بگیرم،می ترسم. از وقتی که فهمیدم ابعاد بزرگی اش را نمی توانم با کلمات اندازه بگیرم یا در "دوستت دارم"خلاصه اش کنم ،به شدت ترسیده ام. از حقارت خود لج ام گرفته است.از ناتوانی و کوچکی روح ام.فکر می کردم همیشه کوچکتر از من باقی خواهد ماند. فکر میکردم این من هستم که او را افریده ام و برای همیشه افریده ی من باقی خواهد ماند. اما نماند. به سرعت بزرگ شد. از لای انگشتان من لغزید وگریخت. ان قدر که من مقهور ان شدم. ان قدر که وسعت اش از مرز های "دوست داشتن" فرا تر رفت. ان قدر که دیگر از من فرمان نمی برد.ان قدر که حالا می خواهد مرا در خودش محو کند. اکنون من با همه ی توانی که برایم باقی مانده است میگویم "دوستت دارم" تا شاید اندکی از فشار غریبی که بر روح ام حس میکنم رها شوم. تا گوی داغ را،برای لحظه ای هم که شده،بیندازم روی زمین. پ.ن:از مصطفی مستور دل.ن: مواظب باشد زمین خیلی لغزه! هوای تــــو..... از دود سیگار هم مضرتر است ... دود سیگار به سرفه ام می اندازد .... هوای تو به گریه ام .... جنس من از آهن و از سنگ نیست / من دلم تنگ است و یار دلتنگ نیست حال دل از من نمیپرسی چرا / حال پرسیدن که دیگر ننگ نیست . . وگاه حبه قندهای رنگارنگ از جنس دلتنگـــــی می افتند در فنجان دلـ ـــ ــم... وحل می شوند آرام آرام... و روح من سر میکشد این نوشیدنی شیرین را... سرمیکشم این دلتنگی رنگارنگ را... اخ اخ دلم درد میکنه!!!!!!! نه از اون درد ها که با قرص و دارو خوب بشه!! از اون درد ها که باید روش خاااک بیاد تا گرم بشه!!!! اون موقع است که ارامش هم با هاشه!! اون موقع است که یادت هم با خودته!! دیگه کسی نیست که (...) را ازت بگیره!! کسی نیست! هست؟؟؟ وااااااااای نه!نیست!چه بهتر اون موقع میتونی از اون بااالا ببینیش!! ماااال خودم!! هم یادش! هم خنده اش! هم گریه اش! هم قلبش!! x :واااااااااااااااااااا مگه زوره؟؟ من: اره زووووووووووره!!! خیلی هم زوره! همین که من میگم!!! خواهش میکنم!! تو دیگه ولم کن!! حال.نوشت:بروووووووووو بروووووو دیگه نمی خوام ببینمت! تا موقع ای که اون نقاب لبخندت را برداری! خدا حافظ! تا خاکی دیگر! تا خاکی که بیاد روی دردم! خوب خنجر زودی!! گرچه! ادعایی نداشتی! اما خوب زودی! اونی که یه وقتی تنها کسم بود.... تنهام گذاشت و رفت از کنارم... از درد دوریش من بی قرارم............ خیال میکردم پیشم می مونه......... خیال میکردم یه هم زبونه.................... . . . . . . . . . راهی ندارم... نمی تونم طاقت بیارم.. با این که رفته .. اما هنوزم فکر وخیالش هر روز باهامه.. دلم میخواد تا دووم بیارم رو درد دوریش مرهم بذارم اما.... نمی تونم من طاقت بیارم توی این خونه پوسیدم خداایا؟؟ مگه دیوار این جا در نداره؟ چه قدر باید تحمل کرد بی عشق؟ مگه دنیا در و پیکر نداره؟ چشام کم سو شد از بس گریه کردم! نمی دونم کی از این خونه میرم دارم می پوسم وچشم انتظارم دارم میمیرم و از رو نمی رم هی سر به راه تر.. هی سر به زیر تر... هی گوشه گیر تر... هر لحظه خسته تر..... هر لحظه تلخ تر........... هر لحظه پیر تر.... دنیای من تویی.................... اخه چه جوری از خیر تو بگذرم این غیر ممکنه!....
باید ببرم صورتش را بشویم.....
ببرم دراز بکشد....
دلداریش بدهم ، که فکر نکند....
بگویم نگران نباش ، میگذرد.....
باید خودم را ببرم بخوابد.....
“من” خسته است.....
هر دو رقصیــــــدیم،
هر دو بــــــازی کردیم،
و در آخــــر ...
تو به حمــــاقت من ، و من به پســـــت بودن تـــو
آری ..
این شبــــاهت های متـــــفاوت هر روز آشــــــکارتر می شوند...
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |