حیران
توی این خونه پوسیدم خداایا؟؟ مگه دیوار این جا در نداره؟ چه قدر باید تحمل کرد بی عشق؟ مگه دنیا در و پیکر نداره؟ چشام کم سو شد از بس گریه کردم! نمی دونم کی از این خونه میرم دارم می پوسم وچشم انتظارم دارم میمیرم و از رو نمی رم هی سر به راه تر.. هی سر به زیر تر... هی گوشه گیر تر... هر لحظه خسته تر..... هر لحظه تلخ تر........... هر لحظه پیر تر.... دنیای من تویی.................... اخه چه جوری از خیر تو بگذرم این غیر ممکنه!....
نوشته شده در پنج شنبه 90/12/25ساعت
9:54 عصر توسط سوتی یا قوتی نظرات ( ) |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |