توی این خونه پوسیدم خداایا؟؟ مگه دیوار این جا در نداره؟ چه قدر باید تحمل کرد بی عشق؟ مگه دنیا در و پیکر نداره؟ چشام کم سو شد از بس گریه کردم! نمی دونم کی از این خونه میرم دارم می پوسم وچشم انتظارم دارم میمیرم و از رو نمی رم هی سر به راه تر.. هی سر به زیر تر... هی گوشه گیر تر... هر لحظه خسته تر..... هر لحظه تلخ تر........... هر لحظه پیر تر.... دنیای من تویی.................... اخه چه جوری از خیر تو بگذرم این غیر ممکنه!.... چشم براه روزها رفت و نیاورد کس از تو خبری نه پرستو نه کبوتر و نه پیغام بری به امیدی که رساند به من از توخبری چشم و دل دوخته ام بر لب هر رهگذری چه بگویم که پس از تو چه فراوان خوردم غم دلها، که نخوردی و از آن، بی خبری سر به زیرم نه از آنروی که افتاده شدم بل از آنروی که از ّرد تو جویم اثری مانده ام چشم براه تو در آغوش خزان تا مگر باد رساند به من از تو خبری در هراسم پس ازین فاصله، وصلی نبرم نبرم عاقبت از صبر و سکوتم ثمری با دلم عهد نبستم که ز یادت ببرم تو چنان باش که این نکته ز یادت نبری
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |