مرا به خیر تو امیدی نیست!!! شر مرسان!! باید خودم را ببرم خانه...... !
هر دو شکستیـــــم، تو قلبـــــم را ، من غــــرورم را
تو با دیــــگری ، من با ســــازهای تو تــــــو با من ، من با ســــــر نوشتم هر دو پـــی بردیم پ.ن:حال این روز هایم را در روز های اخر خرداد پنهان میکنم!! اخ جون بعدش تابستون!! خلاصی حداقل 3 ماه....
آنقدر که می توانم
هر شب - بدون آنکه خوابم بگیرد
و دست آخر
همه را فراموش کنم
آنقدر که می توانم
اسمت را
روی تمام آبهای دنیا بنویسم
و باز هم جا کم بیا ورم
آنقدر که می توانم
شب ها طوری به یادت گریه کنم که
خدا جایم را با آسمان عوض کند!
و من هنوز عاشقم
آنقدر که میتوانم
چشم هایم را ببندم
و خیال کنم:
شاید دوستم داری !!!
باید ببرم صورتش را بشویم.....
ببرم دراز بکشد....
دلداریش بدهم ، که فکر نکند....
بگویم نگران نباش ، میگذرد.....
باید خودم را ببرم بخوابد.....
“من” خسته است.....
هر دو رقصیــــــدیم،
هر دو بــــــازی کردیم،
و در آخــــر ...
تو به حمــــاقت من ، و من به پســـــت بودن تـــو
آری ..
این شبــــاهت های متـــــفاوت هر روز آشــــــکارتر می شوند...
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |