حیران
همیشه در گرگم به هوا از گرگ شدن فرار میکردیم و اکنون نا خواسته در تمام بازی ها گرگیم!! بی انکه از خودمان بترسیم! من از هفت سنگ میترسم می ترسم اون قدر سنگ روی سنگ بچینم که دیوار مارا زیر اوار خود بگیرد کاش میشد لی لی بازی کرد که در هر رفتنی دوباره بر گردیم. یادش به خیر سنگ کاغذ قیچی ها سر نوبت هامون ذعوا میکردیم. چه قدر بچگی خوب بود ساده صمیمی
نوشته شده در دوشنبه 90/5/10ساعت
12:5 صبح توسط سوتی یا قوتی نظرات ( ) |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |