دل من یه روز به دریا زد ورفت . پشت پا به رسم دنیا زد و رفت.
پاشنه ی کفش فرار رو ورکشید. استین همت بالا زد و رفت.
یه دفعه بچه شد و تنگ غروب .سنگ توی شیشه ی فردا زد و رفت.
حیونی تازگی ادم شده بود
به سرش هوای حوا زد و رفت.
دفتر گذشته ها رو پاره کرد.
نامه ی فردا ها رو تا زد و رفت .
حیونی تازگی ادم شده بود
به سرش هوای حوا زد ورفت.
زندهها خیلی براش کهنه بودن
خودشو تو مردهها جا زد و رفت
هوای تازه دلش میخواست ولی
آخرش توی غبارا زد روفت
دنبال کلید خوشبختی میگشت
خودشم قفلی تو قفلا زد و رفت
*
کاش می شد زمان بر گرده به عقب.
اون موقع خیلی از اتفاقا نمی افتاد.
جلوی خیلی هاشون می تونستی سینه سپهر کنی!!
به خیلی از خاطره ها می تونستی جون بدی .وگرمی وشادی شون رو تازه کنی.
به خیلی هاشون می تونستی بخندی!!
وبگی:عجب رسمیه !!حتی شادی هم تنها می مونه.!!چی شد ادعا خدا می دونه!!
اینم فالم:
چون دل ز هوای دوست نتوان پرداخت.
درمانش تحملست وسر پیش انداخت
یا ترک گل لعل همی باید گفت
یا با الم خار همی باید ساخت
حالا فهمیدی چرا میگم :حیونی تازگی ادم شده بود!!؟
نوشته شده در پنج شنبه 90/4/23ساعت
3:22 عصر توسط سوتی یا قوتی
نظرات ( ) |