سلام!!!!!!!!!!يک ساعت برات نظر نوشتم کلي درد و دل کردم بعد طاهاي خر اومدو تقي کامپيوترو خاموش کردي!!!!!!
باورت ميشه چقدر دلم برات تنگ شده !نمي توني فکرشم بکني ستوده دارم دق ميکنم به خدا دروغ نمي گم دنيا همينه وقتي کسي رو داري قدرشو نميدوني اما وقتي از دستش ميدي تازه ميفهمي چه عزيزي رو از دست دادي !!!!!منم تو رو از دست دادم باور کن هر روز تو سرويس کنارت بودم و از ته قلبم پيشت بودم اما تو با من حرف نمي زدي فک مي کردي يه بچه دومي و سومي بهتر از من براي توان و با من نبودي من خيلي سعي کردم اما تو نخواستي ميدونم ميخواستي ميدونم يه جاهايي ام من دست رد دادم اما ستوده من مي خوام با هم باشيم مي خوام با هم دوست باشيم!!!!!من پياده خونه ميرم !!! وقتي ? تير اومدم گفتم به ستوده ميگم با هم بريم و خيلي خوش ميگذره اما ?تير گذشت ?و ? تير هم گذشت اما تو نيومدي!!!!!!!!!کاشکي بيشتر قدر همو ميدونستيم !!!!!!!!!!.من نمي تونم دوريتو تحمل کنم....تو رو خدا جواب بده عزيزم......تو نمي توني حالمو بفهمي!!!!نمي توني!!!!!!!......