سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حیران

- تاکسی دربست مستقیم!!؟؟

-بفرمایید بالا.

-اقا شما تا کجا میرید؟

-شما کجا می خواهید پیاده شید ؟

-من اخر خط پیاده میشم.

-اخر خط ؟!!

-بله.!

صدای ضبط روشن بود .(همون اهنگی که خیلی دوسش داشتم.

همونی که همیشه به عنوان یه شعر بهش نگه می کردم.فقط یه شعر.

اما....)

سلام ای غروب غریبانه عشق

سلام ای طلوع سحر گاه رفتن

 سلام ای غم لحظه های جدایی

خداحافظ ای شعر شب های روشن

خداحافظ ای شعر شب های روشن

خداحافظ ای قصه ی عاشقانه

خداحافظ ای ابی روشن عشق

خداحافظ ای عطر شعر شبانه

خداحفظ ای هم نشین همیشه

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته

تو تنها نمی مانی ای مانده بی مهر

تو را می سپارم به دلهای خسته

تو را می سپارم به مینای مهتاب

تو را می سپارم به دامان دریا

اگر شب نشینم، اگر شب شکسته

تو را می سپارم به رویا ی فردا

به شب می سپارم تو را تا نسوزد

به دل میسپارم تو را تا نمی رد

اگر چشمه واژه از غم نخشکد

اگر روزگار این صدا را نگیرد

خدا حافظ ای برگ و بار دل من

خداحافظ ای سای سار همیشه

اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم

 خدا حافظ ای نو بهار همیشه..

-اقا قطع کنید .خواهش میکنم.

-اتفاقی افتاده خانم، حالتون خوبه!!؟

-نه نه!!؟؟(حالم بده خیلی بده )

-بذارید یه چیزی بذارم تا حال و هواتون بهتر شه

من...!!

باز زخم زبونت..... رفیقم.......

مرهم بذار با حرفات رو زخم عمیقم...

با تو ام....... که داری .......به گریم میخندی ........

کاش میشد بیایی..... به من دل ببندی ........

تنها بودن یه کابوس چوبه .....عزیزم.....کار دل نباشی... تمومه....عزیزم.....

-وای اقا نگه دار .نگه دار حالم داره....

-وای خانم ،خانم....باشمام...صدای منو میشنوید....خانم...بهترید!

-نه نه ن ه نه نه نه

-این ابو  بخور دخترم .حالت خوب میشه.

چند قلوب از اب خوردم.ولیوان را دادم. تشکر کردم .خواستم برم .که جلوم رو گرفت .

-می تونم کمکت کنم.!!؟

-نه نمی تونید!!

-برام تعریف کن چی شده!!؟؟ چی شده که این قدر ناراحتی !؟؟نا امیدی!!

-این قدر گفتم که حالم داره بهم میخوره. بگم که چی بشه !؟

یه مشت شعار وخز ع بلات تحویلم بدین.

-شاید کمکی...

-(پریدم وسط حرفش وگفتم)

-شما فقط منو به مقصدم برسونید.همین

-باشه دخترم.یا علی

از توی اینه نگام کرد وگفت:

-دلت خیلی پر که با یه تشر میریزی بیرون!؟؟

-بله خیلی .(به گیره ی کیفم ور میرفتم.)

-شما منو تا شمال می تونید ببرید

-شمااااااااااااااال!!؟؟

الان؟؟

-بله هر چه قدر بشه تقدیم میکنم.می خوام برم لب دریا .اونجا بهم ارامش خاصی میده.

-باشه ....فقط باید بنزین بزنم توی راه.

-مرسی.

(ازش خواهش کردم یه اهنگی بذاره .شاد نباشه.غمباد هم نباشه)

قرار شد تا شمال با من صحبت نکنه حتی یه کلمه .

و من در سکوت مطلق به افکارم سرو سامان بدهم .و دیگر هیچ.

و دیگررررررررررررررررر هیچ

-خداحافظ. مرسی

-دخترم مواظب خودت باش.

-چشم.بازم ممنونم.

نشستم روبه روی دریا و شن وماسه هاش خط خطی میکردم.

وانگار که به خط اخری دل بسته بودم.

خط اخر

چه خطی

نقطه وانتهای خط.

چه راهی بود ...

طولانی .

وحالا ...

در انتهای خط ایستاده ام وبه افق نگاه میکنم. هیچ کس نیست.

هیچ کس

خدا حافظ ای غروب غریبانه

خدا حافظ ای سای سار همیشه....

خدا حافظ.









نوشته شده در یکشنبه 90/4/5ساعت 3:38 عصر توسط سوتی یا قوتی نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت


کد موسیقی برای وبلاگ