ستوده دلم از تنگ شدن گذشت ...
تموم شد ...
براش فاتحه بخون ...
saaaaaaaaaaaaaaaaaaaaalaaaaaaaaaaaaaaam
حال عشقم چطوره
دلم داره پر پر ميشه از آخرين ديدار....
دلم تنگ شده واسه ي گرمي دستات...
دل من دوستت دارم سرش نميشود...
دل من مجنون شده
دل من ديوانه شده
ديوانه مگر جدايي هم ميفهمد...
ديوانه دلش داغون شده
از اين همه زخم زبون
بس است
کي دوست واقعي سر مي رسد
آهاي با توام...
سوتي من
پس کي مياي اين دوونه رو نجات بدي؟؟
هي
با توام
داره ميميره
ديگه طاقت نداره...
با چشماني پاييزي...
با دلي بهري....
اين روز هاي زمستان را بسر مي کنم..
تا...تا....
به تابستان برسم....
وبلاگت رنگ و بوي زمستونو گرفته.
خوش باشي...
ghashange ghalebet