ستوده...
بيا دست به دست هم بديم و بريم تو اوون زمان كودكيمون....
بيا بيابشين تا دوباره سنگ كاغز قيچي بازي كينم...بيا...بيا و يه گچ و سنگ بيار تا دوباره تو حياط لي لي بازي كنيم و سر نوبت ها با هم قهر كنيم و بعد با دادن يه شكلات به هم دوباره باهم بازي كنيم....
بيا عروسكامون. بردايم و رو پاهامون بزاريمو براشون لالايي بخونيم تا انقدر تو خواب عميق برن كه درد اين بزرگ شدنهارو حس نكنن....
بيا باهم خاله بازي كنيم و سر رو پاهاي همديگه بزاريمو براي هم بخونيم:لالا...لالايي...لالا...لالايي...گنجشك لا لا.........
بيا...بيا ستوده..بيا برگرديم...بيا چشمامونو ببنديمو برگرديم به اوون زمان..